روزمره‌ی دوم


من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست

تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

آخرین روزهای تحصیلی سال ۹۲ مصادف با آخرین سرماخوردگی من در این سال بود، که خب ارجاع به نشریه ورودی ۹۱ گروه نرم‌افزاری و نوشته معصومه، سوژه شد این حال زار! (حالا چرا اینارو الان میگم:)

من اخطار دادم که این ویروس تایمر داره. مارموذیانه* میره تو بدن قربانی و با یک اشاره از پا درش میاره. برای فرار از خونه‌تکونی و هم اینکه معصومه یه سرماخوردگی به ۹۲ بدهکار بود قرار بر این شد که وقتی به بیرجند رسید من فعالش کنم.

رسید و ازش پرسیدم که بزنم؟ گفت یه طوری بزن که از پا درم بیاره! (باور نداشت خدابیامرز)

و وقع ما وقع! :|

آخرین پیامی که از معصومه (رحمه الله علیهه) دریافت کردم این بود: (سانسور)... رفتم تو اوج سرماخوردگی ... (سانسور)... میگم تب کردن شاعرانه است ولی تب داشتن نه... الان حس میکنم [لحظه‌ی احتضاره] یه عالمه موضوع هس که می‌تونم حرفای تبدار فلسفی بنویسم راجبش .... (سانسور)

روحش شاد و یادش گرامی باد! 

--

* ترکیب مارمولک و موذی!! همچین ویروس خطرناکی بود!!!



نظرات شما عزیزان:

معصومه
ساعت16:57---27 اسفند 1392
حیــــــــــــف امروز تو فاز جدیم اذن دخول به اون یکی فاز رو بهم نمیده این تب لعنتی واگیرفته از تو :|

باووووشه تلافیییی میکنم
پاسخ: ببیــــــــــــن!! اینجاست که ایمان آورندگان واقعی و قلابی به جمله‌ی «هر چه از دوست رسد نیکوست!! » تمیز داده می‌شن! فی‌الواقع ویروس هم اگه از دوست برسه میشه مایه‌ی برکت! (من باب مثال تو عمرا بطور عادی برونتوسوروسِ بنفش با خال‌های طلایی و دم صورتی با خال‌های آبی و خاکستری تیره، بودن رو تجربه می‌کردی :|) شکر کن دخترم، شکر که دوستی مثل من داری... بعـــــــــــــله !!!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب:, 16:20 توسط فاطمه صلاحی| |